کد مطلب:166216 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:260

شهادت مسلم بن عوسجه و عبدالله بن عمیر کلبی
83) ابومخنف گفت: حسین بن عقبه مرادی از زبیدی نقل كرد: كه شنیده است هنگامی كه عمرو به حجّاج نزدیك یاران حسین رسید می گفت: ای اهل كوفه، در اطاعت و هم گرایی تان (پیروی و همراهی با بنی امیه) استوار باشید و در كشتن كسی كه از دین خارج شده و با خلیفه مسلمین مخالفت كرده است، درنگ نكنید. حسین گفت: از عمرو بن حجاج، آیا مردم را علیه من تحریك می كنی؟ آیا ما از دین خارج شده و شما ثابت قدم مانده اید؟ به خدا سوكند آنگاه كه قبض روح شده و با اعمالتان می میرید خواهید دانست چه كسی از دین خارج شده و سزاوار آتش جهنم است!

راوی گفت: سپس عمرو بن حجاج به فرماندهی جناح راست سپاه عمر بن سعد از سوی فرات به حسین حمله كرده و ساعتی جنگیدند.

نخستین كشته ی یاران حسین، مسلم بن عوسجه بود. او هنوز زنده بود كه حسین به طرفش رفت و گفت: ای مسلم بن عوسجه خدایت رحمت كند، «فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظرو ما بدلوا تبدیلا» [1] .

(برخی در این راه جان خود را فدا كردند و شربت شهادت نوشیدند و برخی با انتظار شهادت به سر می برند و راه خود را عوض نكردند). حبیب بن مظاهر به او نزدیك شد و گفت: ای مسلم شهادت تو بر من سخت است تو را به


بهشت بشارت باد. مسلم با صدای ضعیفی گفت: خدا به تو پاداش نیك دهد. حبیب گفت: اگر نمی دانستم كه ساعتی دیگر به تو می پیوندم، دوست داشتم كارهای مهمّ خود را به من وصیت كنی تا به حكم خویشاوندی و هم دینی آنرا به جای آورم. مسلم بن عوسجه گفت: خدایت رحمت كند، من تو را به یاری و جان فشانی در حمایت او- با دست اشاره به حسین كرد- سفارش می كنم. حبیب گفت: به خدای كعبه سوگند چنین خواهم كرد. لحظه ای بعد مسلم بر روی دست آنان جان داد و كنیز او فریاد برآورد: ای وای پسر عوسجه از دست رفت! از وای سرورم جان داد! [2] افراد عمرو بن حجاج گفتند: مسلم بن عوسجه اسدی را كشتیم. شبث بن ربعی به افرادی كه كنارش بودند، گفت: مادرانتان به عزایتان بنشینند! با دستان خویش خود را هلاك كرده و به خاطر دیگران ذلیل می كنید و از كشته شدن مسلم بن عوسجه خوشحالید! به خدایی كه برای او اسلام آورده ام، او در میان مسلمانان جایگاهی با كرامت دارد. او را در جنگ سلق آذربایجان دیدم كه قبل از حضور كامل سپاه مسلمانان، شش نفر از مشركین را كشت. كسی همانند او از میان شما كشته می شود و خوشحال هستید؟!

راوی گفت: قاتلین مسلم بن عوسجه، مسلم بن عبداللَّه ضبایی و عبدالرحمن بن ابی خشكاره ی بجلی بودند. راوی گفت: شمر بن ذی الجوشن به فرماندهی جناح چپ سپاه امام حمله كرده و یاران او را نیزه باران نمودند و كم كم حمله را از هر طرف ادامه دادند. كلبی دو نفر دیگر را كشت و پس از جنگی سخت، هانی بن ثبیت حضرمی و بكیر بن حیّ تمیمی از قبیله ی تیم اللَّه بن ثعلبه، به او حمله كرده و او را كشتند. او دومین كشته از یاران حسین بود.

یاران حسین با سپاه شمر جنگ سختی كرده و سواران آنان كه سی و دو نفر بودند از هر طرف كه سپاه كوفه حمله می كرد آنان را عقب می راندند. وقتی كه عزرة بن قیس فرمانده ی سپاهیان كوفه مشاهده كرد كه سپاهش ار هر سو به عقب رانده می شود


عبدالرحمن بن حصین را نزد عمر بن سعد فرستاد و گفت: آیا نمی بینی كه سپاه من امروز از این گروه اندك چه آسیبی می بینند؟! پیادگان و تیراندازان را به مقابله ی آنها بفرست. عمر بن سعد به شبث بن ربعی گفت: تو همراه ایشان می روی؟ شبث گفت: سبحان اللَّه! آیا مرا كه پیر قبیله ی مضر و بزرگ مردم كوفه هستم همراه تیراندازان می فرستی! آیا جز من كسی را نیافتی كه از عهده ی این كار برآید!. راوی گفت: پیوسته دیده می شد كه شبث بن ربعی از جنگیدن با حسین (ع) اكراه دارد.

ابوزهیر عبسی نقل كرد: در زمان حكومت مصعب (بن زبیر) شنیدم كه شبث می گفت: خداوند هرگز به اهالی این شهر (كوفه)، پاداش نیك نداده و آنان را در راه راست استوار نمی دارد. آیا تعجب نمی كنید؛ زمانی ما همراه علی بن ابی طالب بودیم و بعد از او با پسرش (حسن) پنج سال تمام با آل ابی سفیان جنگیدیم و امروز علیه پسر او كه بهترین فرد روی زمین بود همراه آل معاویه و پسر سمیه زناكار تاختیم و جنگیدیم! وای بر شما؛ گمراه اندر گمراهی!

راوی گفت: عمر بن سعد حصین بن تمیم را فراخواند و همراه او اسبان زره پوش و پانصد تیر انداز فرستاد. آنان به حسین و یارانش نزدیك شده و آنها را تیر باران كردند و پس از مدت كوتاهی كه اسبهایشان از پای درآمد همگی آنها بدون اسب و پیاده شدند.



[1] سوره ي احزاب، آيه ي 23.

[2] مسلم بن عوسجه از ياران مسلم بن عقيل در كوفه بود كه پس از سركوبي قيام مسلم از كوفه گريخت و در منزل عذيب الهجانات همراه با نافع بن هلال، طرّماح بن عدي و مجمع بن عبداللَّه عائذي به امام حسين پيوست. (روايت 46) تصور اين كه وي با كنيزش از كوفه گريخته است محال است، زيرا راوي مي گويد: چهار سواركار به حسين (ع) پيوستند و نيز احتمال اين كه كنيز وي همراه امام از مدينه يا مكه به كوفه آمده باشد هم بعيد به نظر مي رسد. احتمالاً در اين روايت سهوي وجود دارد. (مترجم).